عطار » مختارنامه » باب پنجم: در بیان توحید به زبان تفرید » شمارهٔ ۱
ماییم که نیست غیر ما، اینْت کمال!
مشغول جمال خویشتن، اینْت جمال!
میپنداری ما به تو اندر نگریم
خود کی بینیم غیر خود، اینْت محال!
عطار » مختارنامه » باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است » شمارهٔ ۹
بگذر ز حس و خیال،ای طالب حال
تا هر دو جهان جلال بینی و جمال
زیرا که تو هرچه در جهان میبینی
جز وجه بقا همه سرابست و خیال
عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۶۶
مائیم و میی و مطربی مشکین خال
بی هجر میسَّر شده ایام وصال
با سیمبری نشسته در باد شمال
زین آب حرام خون خود کرده حلال
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۶
آنجا که سراپردهٔ اِجلالِ جَلال
جانها همه والهاند، زبانها همه لال
دنیا دلِ ما نبرد و عُقبیٰ نبرد
ما را همه مقصودْ وصال است وصال
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۶۷ - الطریقة
اسرار طریقت نشود حل به سؤال
نه نیز به در باختن حشمت و مال
تا خون نکنی دو دیده در پنجه سال
هرگز ندهند راهت از قال به حال
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۶۸ - الطریقة
در راه طلب دلیل باید نه دلال
در عالم عشق میل باید نه ملال
سر در سر یار کن [همی] در همه حال
صل من تهوی و لا تبال العذّال
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۱۳۱ - الصدق
گر قصد کنی به رفتن راه وصال
صدقی باید رفیق تو در همه حال
علم است و عمل زاد تو لیکن با صدق
بی صدق عمل خسار و علم است وبال
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۶۶
آنجا که سراپردهٔ اجلال جلال
جانها همه واله و زبانها همه لال
دنیا دل ما نبرد و عقبی نبرد
ما را همه مقصود وصال است، وصال
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۵۰
ای سعد فلک را ز رخ خوب تو فال
وی مرغ کرم را ز سخایت پروبال
چشم رهی از جمال تو دور مباد
هر چند ز تو دور شود عین کمال
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۵۱
خاک سر کوی آن بت مشکین خال
می بوسیدم دوش باومید وصال
پنهان ز رقیب آمد و در گوشم گفت
می خور غم ما و خاک در لب می مال
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۵۲ - قال الملک السعید شهاب الدین سلیمانشاه و ارسل به
چون نیست مرا به خدمتت راه وصال
سر بر خط دیوان تو دارم همه سال
گفتم به فلک در تو چه نقصان آید
گر زآن که رسانیام زمانی به کمال؟
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب اول » بخش ۷ - داستان گرگِ خنیاگر دوست با شُبان
زین نادرهتر کجا بود هرگز حال؟
من تشنه و پیش من روان آب زلال
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب اول » بخش ۷ - داستان گرگِ خنیاگر دوست با شُبان
زین نادرهتر کجا بود هرگز حال؟
من تشنه و پیش من روان آب زلال
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۲
خاک سر کوی آن بت مشکین خال
میبوسیدم شبی به امید وصال
پنهان ز رقیب آمد و در گوشم گفت:
میخور غم ما و خاک بر لب میمال
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۸۳
آن می که گشود مرغ جان را پر و بال
دل را برهانید ز سیری و ملال
ساقی عشق است و عاشقان مالامال
از عشق پذیرفته و بر ماست حلال
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۸۴
آواز گرفته است خروشان مینال
زیرا شنواست یار و واقف از حال
آواز خراشان و گلوی خسته
نالان ز زوال خویش در پیش کمال
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۸۷
اسرار حقیقت نشود حل به سال
نی نیز به درباختن حشمت و مال
تا دیده و دل خون نشود پنجه سال
از قال کسی را نبود راه به حال
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۸۸
این عشق کمالست و کمالست و کمال
وین نفس خیالست خیالست و خیال
این عشق جلالست و جلالست و جلال
امروز وصالست و وصالست و وصال
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۹۰
پر از عیسی است این جهان مالامال
کی گنجد در جهان قماش دجال
شورابهٔ تلخ تیره دل کی گنجد
چون مشک جهان پر است از آب زلال
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۹۵
الخمر و منالزق ینادیک تعال
واقطع لوصالنا جمیعالاشغال
فربا و صفاء و سبقنا الحوال
کی نعتق بالنجدة روحالعمال