گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

اهلی اگرت آرزوی آب بقاست

سرچشمه آن محبت آل عباست

گر شخص فرشته گردد ازعلم و ادب

آدم نبود گرنه سگ شیر خداست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۲

 

اهلی که نظر یافته از آل عباست

از آل علی همیشه کارش به صفاست

امید که عاقبت سرش خاک شود

در پای سگی که آن سگ شیر خداست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

هر جا که مزار و مرقد آل عباست

آن خاک شریف قبله اهل صفاست

آهوی ختن بهر کجا نافه نهاد

خاک از اثر صحبت او مشک ختاست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

شیریست درنده نفس سرکش که تراست

گیر سیر بود ترا بر او حکم کجاست

چون گرسنه شد زروزه فرمانبر تست

پس سیر مشو که سیری نفس خطاست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

اکنون که بهار عمر در نشو و نماست

گلزار طبیعت تو در عین صفاست

برخیز و گلی بچین که در گلشن دهر

بنیاد بهار عمر بر باد هواست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۱۰

 

ساقی قدحی که کار عالم نفسی است

گر یک نفست فراغتی هست بسی است

خوشباش به هر چه پیشت آید ز جهان

هرگز نشود چنانکه دلخواه کسیست

اهلی شیرازی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴

 

نور رخت از ظلمت زلفت پیداست

لیکن نظر چنین نصیب داناست

عارف ز جهان بروی تو می نگرد

برکوری آنکه دیده اش ناپیداست

اسیری لاهیجی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

تا سلسله عاشقی ما برپاست

دام دل ما مقید بند بلاست

یکدم ز بلای عاشقی دور نه ایم

گویا که بلای عاشقی عاشق ماست

فضولی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹

 

آصف که مهین سواد اقلیم بقاست

وز آصفیش سلطنت ایمن ز فناست

تا عارضه در خانهٔ دو روزش ننشاند

معلوم نشد که سلطنت از که به پاست

محتشم کاشانی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶

 

اندر ره انتظار چشمی که مراست

بی نور شد و وصال تو ناپیداست

من نام بگرداندم و یعقوب شدم

ای یوسف من نام تو یعقوب چراست

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷

 

آن سرو که جایش دل غم پرور ماست

جان در غم بالاش گرفتار بلاست

از دوری او به ناخن محرومی

سد چاک زدیم سینه جایش پیداست

وحشی بافقی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵

 

تا منزل آدمی سرای دنیاست

کارش همه جرم و کار حق، لطف و عطاست

خوش باش که آن سرا چنین خواهد بود

سالی که نکوست، از بهارش پیداست

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

آباد خرابات زمی خوردن ماست

خون دو هزار توبه در گردن ماست

گر من نکنم گناه، رحمت که کند

آرایش رحمت از گنه کردن ماست

تو مگو ما را بدان شه بار نیست

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش اول - قسمت اول

 

بلکه آن کناس در کار است راست

وین مؤذن غره ی روی وریاست

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم

 

این قضا را گونه گون تصریف هاست

چشم بندش یفعل الله مایشا است

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم

 

زاده ی دنیا چو دنیا بی وفاست

گرچه رو آرد به تو آن رو قفا است

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم

 

این قضا را گونه گون تصریف هاست

چشم بندش یفعل الله مایشا است

شیخ بهایی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

کی شنبه من به شادمانی برخاست

یا جمعه من بزم نشاطی آراست

خوبست که ایام برافتد ورنه

تا شنبه و جمعه هست این غم برخاست

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰

 

تا حرص درون نقش برونم آراست

نور سخنم فتاد اندر کم و کاست

آرایش ظاهر رخ باطن پوشید

بر آینه آب زر کنی نورزد است

نظیری نیشابوری
 

عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۱۴

 

آن کز نظرش حجاب صورت بر خاست

بر جزو و کلش نظر به یک دیده رواست

گر جوهر قطره صاف باشد یا درد

در قطره چنان بجو که گویی دریاست

عرفی
 
 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
sunny dark_mode