صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷
کشنید ز دور شش و هفت و سه و چار
غیر از من و یار و صد رقیبش به کنار
یک خسته دل و در پی او این همه خصم
یک دسته گل و در ره وی این همه خار
صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱
از دست رقیبم ارچه دل بود فگار
اما نه چنین به حسرت روی تو زار
جز من که ز قرب روبه غربت کردم
نارفته به پای خود کس از خلد به نار
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۶
نیکی کنی ار بخلق منت مگذار
بیننی اگر از کسی بدی سهل شمار
آور بنظر که چشم نیکی ز خدای
میداری و هم بذی و هم بد کردار
افسر کرمانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰
عکاس که برگرفت عکس رخ یار
آوخ که نمود کار ما را دشوار
بودیم همیشه یک جهت در ره عشق
آمد به دو جا فکند ما را سر و کار
ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۲۷
دانا که بود بنزد مردم هشیار
آنکه به بیهوده هیچ می نکند کار
دانا آن شد که پخته سازد و نیکو
خامی گفتار خویش و زشتی کردار
ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۲۷
دانا که بود بنزد مردم هشیار
آنکه به بیهوده هیچ می نکند کار
ملکالشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳
گر مانده و ناتوان و گر خسته و زار
ما وز طلبش دست کشیدن، زنهار
افتان خیزان رسیم تا منزل دوست
پرسان پرسان رویم تا خیمهٔ یار
ملکالشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴ - جمع بین الاضداد
ای بسته چو فندق به سرانگشت، نگار
رویت چو چراغ و طرّهات چون شب تار
از مدرسه و کتاب گشتم بیزار
ای ترک پسر دختر انگور بیار
ملکالشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵
با خرقه و تسبیح مرا دید چو یار
گفتا ز چراغ زهد ناید انوار
کس شهد ندیده است در کان نمک
کس میوه نچیده است از شاخ چنار
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸
یارب به رسالت رسولان کبار
یارب به مقام و رتبهٔ هشت و چهار
یارب به شهیدان صف کرببلا
ما را نفسی به خویشتن وامگذار