گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۲۷

 

دانا که بود بنزد مردم هشیار

آنکه به بیهوده هیچ می نکند کار

ادیب الممالک
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

گر مانده و ناتوان و گر خسته و زار

ما وز طلبش دست کشیدن‌، زنهار

افتان خیزان رسیم تا منزل دوست

پرسان پرسان رویم تا خیمهٔ یار

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴ - جمع بین ا‌لاضداد

 

ای بسته چو فندق به سرانگشت‌، نگار

رویت چو چراغ و طرّه‌ات چون شب تار

از مدرسه و کتاب گشتم بیزار

ای ترک پسر دختر انگور بیار

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵

 

با خرقه و تسبیح مرا دید چو یار

گفتا ز چراغ زهد ناید انوار

کس شهد ندیده است در کان نمک

کس میوه نچیده است از شاخ چنار

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

یارب به رسالت رسولان کبار

یارب به مقام و رتبهٔ هشت و چهار

یارب به شهیدان صف کرببلا

ما را نفسی به خویشتن وامگذار

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۱۰
۱۱
۱۲
sunny dark_mode