×
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۲۴
گردون چو طپانچه کاه رخسار منست
سیاره سرشک چشم خونبار منست
از روی سرشک تا غمت یار منست
گردون و ستاره ساختن کار منست
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱۱
در عهد و وفا چنانکه دلدار منست
خون باریدن بروز و شب کار منست
او یار دگر کرده و فارغ شسته
من شسته چو ابلهان که او یار منست
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸۰
کس دل ندهد بدو که خونخوار منست
جان رفت چه جای کفش و دستار منست
تو نیز برو دلا که این کار تو نیست
این کار منست کار من است کار منست
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۰
زلف تو که سرگشته بکردار منست
آشفته تر از حال من و کار منست
سودای وی از دماغ بیرون نکنم
هر چند کزو شکست بازار منست