گنجور

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۲۴

 

گردون چو طپانچه کاه رخسار منست

سیاره سرشک چشم خونبار منست

از روی سرشک تا غمت یار منست

گردون و ستاره ساختن کار منست

سوزنی سمرقندی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱۱

 

در عهد و وفا چنانکه دلدار منست

خون باریدن بروز و شب کار منست

او یار دگر کرده و فارغ شسته

من شسته چو ابلهان که او یار منست

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸۰

 

کس دل ندهد بدو که خونخوار منست

جان رفت چه جای کفش و دستار منست

تو نیز برو دلا که این کار تو نیست

این کار منست کار من است کار منست

مولانا
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

زلف تو که سرگشته بکردار منست

آشفته تر از حال من و کار منست

سودای وی از دماغ بیرون نکنم

هر چند کزو شکست بازار منست

ابن یمین