مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۵
بی روی توام ز لاله زار آزار است
بی چشم تو نرگس بر چشمم خوار است
بی قد تو سرو نیست برکارم راست
بی رنگ رخ تو گل به چشمم خار است
مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۶
بی دیدنت از دیده مرا آزار است
بی وصل تو با جهان مرا پیکار است
بی قد تو باغ بر دلم زندان است
بی رنگ رخ تو گل به چشمم خار است
مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۷
از فرقت تو در تنم از جان بار است
بی دیدنت ازدیده مرا آزار است
بی قد تو باغ بر دلم زندان است
بی رنگ رخ تو گل به چشمم خار است
مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۸
آن تازه صنوبرش که خوشرفتار است
بس دل که به او بسته و از غم زار است
هست از غم او هزار بارم بر دل
زیرا که بدو هزار دل پربار است
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸
مقصود ز احسان درم و دینار است
چندم دهی امید که زر در کار است؟
از بخشش اگر وعده امید است تو را
امید به دولت شما بسیار است
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸
از رنج خمار، نرگست بیمار است
وز بار جفا، نخل تو کم رفتار است
بیماری تو، خستهدلان را مرگ است
وین مرگ دگر که دیدنت دشوار است
شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰
دنیا که دلت ز حسرت او زار است
سرتاسر او تمام، محنتزار است
بالله که دولتش نیرزد به جوی
تالله که نام بردنش هم عار است
شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸
هر تازه گلی که زیب این گلزار است
گر بینی، گل و گر بچینی، خار است
از دور نظر کن و مرو پیش که شمع
هر چند که نور مینماید، نار است
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۳۳
ای دوست بیا که بی تو بودن عار است
جان بی تو ز من چو سایه دیوار است
صبح همه بی باده وصلت شام است
نور همه بی نور جمالت تار است
جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹
لاهور که دلبریش بسی عیار است
از شوخی طبع با که و مه یار است
گر کنچنیش دست زد خلق بود
عیبش نکنی طلای دست افشار است
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳
ای آنکه ترا همیشه عصیان کار است
و آنرا گوئی چهقدر و چه مقدار است
پرهیز کن از گنه بود گرچه قلیل
اندک اندک چو جمع شد بسیار است
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۴۹
دیدیم، سواد هند حیرت زار است
روز کِه و مِه چو شام هجران تار است
بسته ست به کار همه شان بخت گره
اینجا گِرِه گشاده در شلوار است
یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۳۳
آنرا که نه با غیر و نه با خود کار است
مطلق به مراد خویشتن هنجار است
وان کش دم گاوی به کف از کون خوی
مجبورش ستای ارچه همی مختار است
یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات الحاقی » شمارهٔ ۱
گردنده گردون ز نقحبه بار است
آسوده کیهان ز نقحبه زار است
در گوهر آن پیدا و پنهان
از جبهه این عنف آشکار است
بانگ نی اش را پست و بلند است
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۱ - ابوسعید مهنه قُدِّسَ سِرُّه
پی در گاو است و گاو در کهسار است
ماهی سریشمی به دریابار است
بز در کوه است و توز در بلغار است
زه کردن این کمان بسی دشوار است
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۳۸ - بهائی عاملی طاب ثراه
هر تازه گلی که زیب آن گلزار است
گر بینی گل و گر بچینی خار است
از دور نظر کن و مرو پیش که شمع
هرچند که نور مینماید نار است
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۴۵ - جلال الدین بلخی معروف به مولوی معنوی
انصاف بده که عشق نیکوکار است
زان است خلل که طبع بدکردار است
تو شهوت خویش را لقب عشق نهی
از عشق تو تا عشق رهی بسیار است
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۱ - ابوسعید مهنه قُدِّسَ سِرُّه
پی در گاو است و گاو در کهسار است
ماهی سریشمی به دریابار است
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۱ - ابوسعید مهنه قُدِّسَ سِرُّه
بز در کوه است و توز در بلغار است
زه کردن این کمان بسی دشوار است
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۳۸ - بهائی عاملی طاب ثراه
هر تازه گلی که زیب آن گلزار است
گر بینی گل و گر بچینی خار است