ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷
گفتم صنما لاله رخا دلدارا
در خواب نمای چهره باری یارا
گفتا که روی به خواب بی ما وانگه
خواهی که دگر به خواب بینی ما را

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲
چون عهده نمیشود کسی فردا را
حالی خوش دار این دل پر سودا را
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را

خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۱۲
چون عهده نمیشود کسی فردا را،
حالی خوش کن تو این دلِ سودا را،
می نوش به ماهتاب، ای ماه که ماه
بسیار بگردد و نیابد ما را.

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱
دلبند سمنبرست گلرفتارا
شیرین سخنا ماه شکر گفتارا!
هر چند که هیچ یاد ناری ما را
روز تو خجسته باد یارب یارا!

عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۲
این سودایی که میدواند ما را
هرگز نتوان نشاند این سودا را
گویند که خویش را فرود آر آخر
دربند چگونه آورم دریا را

عطار » مختارنامه » باب سی و هشتم: در صفت لب و دهان معشوق » شمارهٔ ۱
لعلت که خجل کرد گل رعنا را
از پسته نمود خالِ مشک آسا را
میخواستم از پستهٔ سبزت شکری
تو بر در بسته خط نوشتی ما را

عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۴۴
چون عهده نمیکند کسی فردا را
یک امشب خوش کن دلِ پر سودا را
مینوش به نور ماه ای ماه که ماه
بسیار بتابد که نیابد ما را

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷
ای باد سحر خبر بده مر ما را
در ره دیدی آن دل آتشپا را
دیدی دل پرآتش و پرسودا را
کز آتش خود بسوخت صد خارا را

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۰
دیدم در خواب ساقیِ زیبا را
بر دست گرفته ساغرِ صهبا را
گفتم به خیالش که غلام اوئی
شاید که به جای خواجه باشی ما را

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳
ای باد چو بگذری به موصل ما را
یاد آر و سلام کن رضی بابا را
گوئی تو جهودم ار فراموش کنم
یاد تو مسلمان و بت ترسا را

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴
گر طعنه همی زنی من شیدا را
در آینه بنگر آن رخ زیبا را
تا شیفته و سغبه تر از من گردی
وانگه نکنی بیش ملامت ما را

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۴
تا چند ز پیش خویش رانی ما را
روزی بغلط بخوان من شیدا را
دانی که چه فرمود خضر موسی را
کن نفاعاً ولا تکن ضرّارا

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲
با دوست چه کار طالب سودا را
با سرمه چه کار چشم نابینا را
رنجیده دلم ز عقل بیگانهپرست
کو می که به آشنا رساند ما را

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲
افگند ز پای، ضعف پیری ما را
از دست ستد، پای جهان پیما را
می برد مرا براه، پا تا امروز
من بعد، براه می برم من پا را

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳
نرمی، ز سر تو واکند غوغا را
سازد عاجز، ملایمت اعدا را
نرمان، آزار از درشتان نکشند
از سنگ چه نقص پنبه مینا را؟!

ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۴۱
نیلوفر تازه داده بودی یارا
شرمنده ز لطف خود نمودی ما را
گر شکوه ات از سپهر نیلی رنگ است
خوش باش بکام تو کنم دنیا را
