×
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱۶
اکنون که ستد هوای تو داد از من
گر جان بدهم نیایدت یاد از من
مسکین من مستمند کاندر غم تو
میسوزم و تو فارغ و آزاد از من
عطار » مختارنامه » باب سیام: در فراغت نمودن از معشوق » شمارهٔ ۸
چون یار نمیکند همی یاد از من
برخاست چو زیرِ چنگ فریاد از من
مشکل کاری که اوفتادست مرا
من بندهٔ یار و یار آزاد از من
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۸۷
از بسکه فساد و ابلهی زاد از من
در عمر کسی نگشت دلشاد از من
من طالب داد و جمله بیداد از من
فریاد من از جمله و فریاد از من
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۰۲
ای داد که هست جمله بیدار از من
ای من که هزار آه و فریاد از من
چو ذلک ما قدمت ایدیکم گفت
ناشاد شبی که اصل غم زاد از من