گنجور

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

بت گفت به بت پرست کای عابد ما

دانی ز چه روی گشته ئی ساجد ما

بر ما بجمال خود تجلی کرده است

آنکس ز تست ناظر و شاهد ما

شمس مغربی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

با آنکه دو کون سر به سر هستی اوست

انسان ز چه مغز گشت عالم زچه پوست

زین است که او مردمک چشم وی است

باز آن که بود آینه چهره اوست

شمس مغربی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

مردان همه در سماع و نی پیدا نیست

مستان همه ظاهرند و می پیدا نیست

صد قافله پیشتر درین ره رفتند

وین طرفه که هیچگونه‌ای پیدا نیست

شمس مغربی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

کس نیست کزو بسوی تو راهی نیست

بی مستی او سنگ و گل و کاهی نیست

یک ذرّه ز ذرات جهان نتوان یافت

کاندر او ز مهر تو ماهی نیست

شمس مغربی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

نابرده بصبح در طلب شامی چند

ننهاده برون ز خویشتن کامی چند

در کسوت خاص آمده عامی چند

بدنام کننده نکو نامی چند

شمس مغربی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

پیش از پس و پیش کاین پس و پیش نبود

وین ملت و دین مذهب و دین کیش نبود

این ما و منی و این شمائی و توئی

در حضرت او بجز یکی بیش نبود

شمس مغربی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

ای حسن تو در کل مظاهر ظاهر

وی جسم تو در گل مظاهر ظاهر

از نور رخ و ظلمت زلفت دایم

قومی همه مومن اند و قومی کافر

شمس مغربی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

من دانه خال زلف چون دام توام

من آینه روی دلارام توام

پیمانه باده غم انجام توام

هم جام جهان نمای و هم جام توام

شمس مغربی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

من شانه زلف عنبرین بوی توام

مشاطه حسن روی دلجوی توام

هم مردمک دیده جادوی توام

هم جلوه آینه روی توام

شمس مغربی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

من مست و خراب و می پرست آمده ام

مدهوش زباده الست آمده ام

تا ظن نبری که باز گردم هشیار

هم هست شوم از آنکه مست آمده‌ام

شمس مغربی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

تا من زعدم سوی وجود آمده ام

از بهر تشهد بسجود آمده ام

تا من ز قیام در قعود آمده ام

در پیش رخ تو در سجود آمده ام

شمس مغربی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

در روی پری رخان چو در مینگرم

جز روی تو می نیابد اندر نظرم

هر لحظه ز هر پریرخی حسن رخت

بردیده کند جلوه بوجه دگرم

شمس مغربی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

خرم طرب و نشاط و عیش آغازم

خود را بخرابات مغان اندازم

زآنجا بقمارخانه راهی سازم

تاهر چه مرا هست بکل دربازم

شمس مغربی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

تا چند برو ز ذکر افسرده ام

تاکی صفتت بادل پژمرده کنم

ناکرده نماز را قضا کردم لیک

کز عمر بود قضای این کرده کنم

شمس مغربی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

هادی طریق اهل تحقیق منم

عارف بفنون جمع و تفریق منم

چون علم و حیا و حلم و صدقست مرا

عثمان و عمر علی و صدیق منم

شمس مغربی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

آن کس که بدو میشنوم میگویم

وانکس که بدو هرطرفی می‌پویم

هم اوست زمن که هر زمان میگوید

پیدا و نهان که او من و من اویم

شمس مغربی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

گنجی که طلسم اوست عالم مائیم

ذاتیکه صفات اوست آدم مائیم

ای آنکه توئی طالب اسم اعظم

از ما مگذر که اسم اعظم مائیم

شمس مغربی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۱۸

 

بر چهره یار ما نقابیست در جهان

بر بحر وجود او حبابست جهان

در دیده تشنگاهن زآب هستی

در بادیه طلب سرابست جهان

شمس مغربی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

ای گشته عیان روی تو از جام جهان

پیدا شده از نام خوشت نام جهان

پیدای جهان توئی و پنهان جهان

آغاز جهان توئی و انجام جهان

شمس مغربی
 

شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۲۰

 

گاه گاه بنفس خویش در پیچم من

بینم چو رشته جمله در پیچم من

کی دعوی او کنم که من هیچ نیم

با آنکه چو باز بنگرم هیچم من

شمس مغربی
 
 
۱
۲