گنجور

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶

 

ای دوست به کام دشمنم کردی

بردی دل و زان پسم جگر خوردی

چون دست ز عشق بر سر آوردم

از دست شدی و سر برآوردی

آن دوستیی چنان بدان گرمی

[...]

انوری
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۴

 

دیدی که وفا به جا نیاوردی

رفتی و خلاف دوستی کردی

بیچارگیم به چیز نگرفتی

درماندگیم به هیچ نشمردی

من با همه جوری از تو خشنودم

[...]

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۸

 

گر هیچ صبا به ما گذر کردی

وز دوست به ما پیامی‌ آوردی

جان و دل اگر چه بی دل و جانم

بستاندی و به دوست بسپردی

تا بندگیی برد ز من جایی

[...]

حکیم نزاری
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۸

 

ای دوست که ترک دوستان کردی

تاچندبه کام دشمنان گردی

ازما ز چه بی گنه برنجیدی

آخر ز چه بی سبب بیازردی

هرگز لطفی به ما نفرمودی

[...]

بلند اقبال