×
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۶
دیوی است جهان پیر و غداری
کهش نیست به مکر و جادوی یاری
باغی است پر از گل طری لیکن
بنهفته به زیر هر گلی خاری
گر نیست مراد خستن دستت
[...]
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴
الحق نه دروغ محتشم یاری
نازت بکشم که جان آن داری
ناز چو تویی توان کشید ای جان
با این همه چابکی و عیاری
با روی تو در تفکرم کایزد
[...]
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷
گردون نرهد ز تندرفتاری
گیتی ننهد ز سر سیهکاری
از گرگ چه آمدست جز گرگی؟
وز مار چه خاستست جز ماری؟
بس بیبصری، اگرچه بینائی
[...]