گنجور

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۳

 

بر لب نهاده ساغر بر دست خنجر تیز

چشم تمام عشوه مژگان فتنه انگیز

سوی چمن دم صبح داده سمند مهمیز

سرو از قبا گرانبار گل از هما عرق ریز

سیدای نسفی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۸

 

خیز ای کمند آه و در زلف او درآویز

او را بخویشتن کش با او دمی درآویز

هر چند بزم عامست و آنشمع زیب محفل

پروانه جان برافشان و زمدعی بپرهیز

نرخ شکر شکستی آب نبات بردی

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode