گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۵

 

نگسست عهد صحبت، می از هوای باران

آری همیشه باشد برق آشنای باران

در روز ابر باید ساغر شمرده خوردن

یعنی بود برابر با قطره های باران

افکنده اند بر ابر مستان سر برهنه

[...]

کلیم
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۰۰

 

چون باده می کند مست، ما را هوای باران

دریای نشاه خیزد، از قطره های باران

مینا با پای ساغر، چون سر نهد به سجده

چیز دگر نخواند، غیر از دعای باران

پیداست عکس خوبی، از چار سوی عالم

[...]

طغرای مشهدی
 
 
sunny dark_mode