×
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۴
برکن زخواب غفلت پورا سر
واندر جهان به چشم خرد بنگر
کار خر است خواب و خور ای نادان
با خر به خواب و خور چه شدی در خور؟
ایزد خرد ز بهر چه دادهستت؟
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۵ - مدح اختری و التزام به نام اختری و اختر
ای اختری نهای تو مگر اختر
گردون فضل گشته به تو انور
آن اختری که سعد بود بی نحس
آن اختری که نفع بود بی ضر
اندر بروج مدح و ثنا شعرت
[...]
مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۲۴ - در حق دلبر نوخط گفته
نیکوتری به چشم من از دولت
وز نعمت جوانی شیرین تر
ماهی و نور داده تو را ایزد
سروی و آب داده تو را کوثر
پرگار حسن بر رخ تو گشته
[...]
مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۳۳ - وصف دلدار و درد دیده او
خواهی که درد ناید بر چشمت
آنجا که ناصواب بود منگر
اکنون گمان برم که ز چشم بد
آسیب یافت چشم تو ای دلبر
یا نیست سرخ چشم تو از علت
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۲ - بهاریه
بگریست ابر تیره به دشت اندر
وزکوه خاست خندهٔ کبک نر
خورشید زرد، چون کله دارا
ابر سیه، چو رایت اسکندر
بر فرق یاسمین کله خاقان
[...]