گنجور

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۵

 

از رشک سوختم، برقیبان سخن مکن

گر می کنی، برای خدا، پیش من مکن

در آرزوی یک سخنم جان بلب رسید

جانا، ترا که گفت که: با ما سخن مکن؟

هر جا که شمع جمع شدی سوختم ز رشک

[...]

هلالی جغتایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۸۵

 

بیجا سخن چو طوطی شکرشکن مکن

آیینه گر به حرف درآید سخن مکن

تا ممکن است جامه احرام ساختن

دستار صبح را کفن خویشتن مکن

پیوند دوستی ببر از سرو قامتان

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode