از عاشقان حوالی آن خانه پر شده است

دارالشفای عشق ز دیوانه پر شده است

از خود نگشته است به کس آشنا دلی

راه وثاقش از پی بیگانه پر شده است

تاره به جام خانه چشمم فکند عکس

[...]

از تیر غمزه اش دل دیوانه پر شده است

بیرون روم که از پری این خانه پر شده است

خون می خورد ز تنگی جا، حرف آشنا

از بس دلم ز معنی بیگانه پر شده است

بلبل کند به غنچه غلط، خانه مرا

[...]

چشمم ز پهلوی دل دیوانه پر شده است

از دست شیشه ام دل پیمانه پر شده است

از دوست قالب من دیوانه پرشده است

جسمم ز جان تهی وز جانانه پر شده است

خون دل از غمت همه در چشمم آمده است

مینا تهی ز باده و پیمانه پر شده است

گردد چگونه سبز بکوی تو آشنا

[...]