گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۴۱

 

دستی که ریزشی نکند زیر خشت به

از کعبه ای که فیض نبخشد کنشت به

هر سطر، روزنامه آشفته خاطری است

گیسوی ماتمی ز خط سرنوشت به

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۵۵

 

غافل ز سیر عالم انوار مانده ای

در عقده بزرگی دستار مانده ای

گم کرده ای چو شعله ره بازگشت خویش

در زیر دست و پای خس و خار مانده ای

شبنم به آفتاب رسانید خویش را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۵۶

 

در گریه چشم افشک فشان را ندیده ای

فصل بهار لاله ستان را ندیده ای

ای عندلیب این همه تعریف گل مکن

تو حسن نیمرنگ خزان را ندیده ای

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۵۷

 

آسوده ای که لطف نمایان ندیده ای

آن سینه را ز چاک گریبان ندیده ای

از شوخی نگاه در آن چشم غافلی

در قطره چار موجه طوفان ندیده ای

از شست غمزه ناوک مشکین نخورده ای

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۵۸

 

زهاد را به حلقه رندان چه می بری؟

این خار خشک را به گلستان چه می بری

جنت به چشم مرده دلان نخل ماتمی است

زهاد را به سیر گلستان چه می بری؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۵۹

 

ای فتنه از سپاه تو تیری ز ترکشی

از خنده تو شور قیامت نمکچشی

میدان بی قراری ما را کنار نیست

دل یک سپندو عشق تو دریای آتشی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۶۰

 

صبر مرا حواله به سیماب می کنی

دلداری سفینه به گرداب می کنی

ما همچو داغ لاله سیه روزگار و تو

سیر سمن فشانی مهتاب می کنی

بیدار می کنند به آواز بوسه ات

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۶۹

 

ختم است بر خرام تو راه نظر زدن

چون آه صبحگاه به قلب جگر زدن

در خامشی گریز ز گفتار، زان که هست

آن گل به جیب ریختن، این گل به سر زدن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۷۰

 

اول علاج ما به نگاه کشند کن

آنگاه غیر را هدف نوشخند کن

از صد یکی به سوز نهانی نمی رسد

ای کمتر از سپند، صدایی بلند کن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۷۱

 

خود را به عشق کم ز خودی متهم مکن

آیینه هست، بر نگه خود ستم مکن

عشق است و صد هزار غم عافیت گداز

تاب جفا نداری بر خود ستم مکن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۷۲

 

تیغ دو دم بود لب خندان به چشم من

شاخ گل است زخم نمایان به چشم من

گشته است از نظاره آن سرو جامه زیب

سوهان روح، سرو گلستان به چشم من

صبح دگر شود ز پی خواب غفلتم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵

 

از دست کار رفته بود پیش، کار ما

در برگریز جوش زند نوبهار ما

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶

 

گردون سنگدل نبود مرد جنگ ما

پروای تیغ کوه ندارد پلنگ ما

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷

 

زد غوطه بس که در تن خاکی روان ما

گردید رفته رفته زمین آسمان ما

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۹۳

 

رخسار آتشین نپذیرد نقاب را

می سوزد آفتاب قیامت سحاب را

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۹۴

 

گردد دو نیم، دل ز گلستان ملول را

تیغ دو دم بود لب خندان ملول را

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۹۵

 

خال تو سوخت جان من غم سرشته را

آه است خوشه، دانه آتش برشته را

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۹۷

 

کم کم کن آشنا به لب زخم دشنه را

سیراب می کنند به تدریج تشنه را

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۵۵

 

یعقوب از فروغ جمال تو چشم باخت

یوسف تمام پیرهن خود فتیله ساخت

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۵۷

 

ابر سیاه حامل باران رحمت است

راحت درین بساط به مقدار زحمت است

صائب تبریزی
 
 
۱
۷۵
۷۶
۷۷
۷۸
۷۹
۸۱
sunny dark_mode