گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۶

 

حبر جهان فرید دبیر آنکه در جهان

ملک جهان به تیغ زبان شد مسلمش

قرصی است در دواتش و افعی است در بنانش

کلکی که زهر و مهره چو افعی است باهمش

آن قرص وافعی است که با زهر حادثات

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳

 

مطرب که گرم باد دم از عشق هر دمش

گفت انکه را تو خوانی در ذات اقدمش

مطلق بود ز جوهر و اعراض و شبه و مثل

اشیاء ز جزو و کل همه غرقند در یمش

در ذات و در صفت نه مقید نه مطلق است

[...]

صفی علیشاه
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - چهارده بند ادیب الممالک در مراثی اهل البیت صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین

 

آمد بیادم از غم زهرا و ماتمش

آن محنت پیاپی و رنج دمادمش

آن دیده پر آبش و آن آه آتشین

آن قلب پر ز حسرت و آن حال درهمش

آن دست پر ز آبله وان شانه کبود

[...]

ادیب الممالک
 
 
sunny dark_mode