گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

چون گوش بر فسانه ام آن پر بهانه ماند

رخ تافت از من و سخنم در میانه ماند

در خاک ره چو عرصه ی شطرنج شد تنم

از بسکه بروی از سم اسبت نشانه ماند

حرفیست از جفای تو ای ترک تندخو

[...]

بابافغانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۱

 

از دیر و کعبه تا به دو جانب دو خانه ماند

چون قبضه ی کمان دل ما در میانه ماند

خرمن ز خوشه، رفته ی جاروب برق شد

در خواب چشم مور ز غفلت چو دانه ماند

تاراج هرچه داشت، نمودیم و می خوریم

[...]

سلیم تهرانی
 
 
sunny dark_mode