گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۳

 

از گرد راه دل بامید تو شاد بود

کایی مگر سوار دریغا که باد بود

مردم چو قصد پرسش من کردی ای طبیب

قصد تو خود هلاک من نا مراد بود

نگشود از ابروی تو دلم گرچه زان کمان

[...]

اهلی شیرازی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷

 

پرپیچ و تاب و تیره بی امتداد بود

این زندگی که نسخه ای از گردباد بود

دل از سر امید اگر برنخاستی

جا تنگ بر نشستن نقش مراد بود

هر صید کام کز پی او می دوید دل

[...]

کلیم
 
 
sunny dark_mode