گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

مستم اگر باده نیست لعل لب یار هست

گو می تلخم مباش شربت دیدار هست

ساقی ما بی‌طلب گر ندهد جرعه‌ای

تشنه‌لبان را کجا قوت گفتار هست

صبح وصالم دمید گلبن عیشم شکفت

[...]

بابافغانی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

عاشقِ یکرنگ را یارِ وفادار هست

بندهٔ شایسته نیست ورنه خریدار هست

می‌رسدت ای پسر بر همه‌کس ناز کن

حسن و جمالِ تو را نازِ تو در کار هست

گرچه لبت می‌دهد مژدهٔ حلوای صبح

[...]

وحشی بافقی
 
 
sunny dark_mode