گنجور

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۶۳

 

ساقی جان پرده ز جان برگرفت

آینه بر دست ز ساغر گرفت

شعله از عکس رخش برفروخت

شعشه ئی در می احمر گرفت

بوئی از آن می بچمن برد باد

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

حسن ازل پرده زرخ باز کرد

فاش و نهان جلوه آغاز کرد

نور و ظلم شد همه ظاهر ازو

گشت عیان جمله مظاهر ازو

دایره بر دایره افلاک ساخت

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

حسن چو در عشق تجلی نمود

آینه صورت و معنی نمود

عشق همه آینه سازی کند

حسن درآن جلوه طرازی کند

گر بسرت هست دلا شور حسن

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۱۳ - حکایت در نواسنجی عدالت

 

شکر کز اعجاز کلام مبین

تافت بدل پرتو نور یقین

وسوسه شک بیقین دور شد

سینه از آن آئینه پر نورشد

نور یقین تافت در اقصای دل

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۱۵ - حکایت

 

جانوری جانوری را بدام

خواست کند صید بصد اهتمام

حلقه دامش به قدم قید شد

صید بکف نامده خود صید شد

باز کن آخر تو بعبرت نظر

[...]

نورعلیشاه
 
 
sunny dark_mode