گنجور

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

در دل اگر باشدم غیر وصال توکام

هجر تو بر من حلال وصل تو بر من حرام

مرغ دلم اوفتاد از غم عشقت به بند

آب نداند چه و داند نداند کدام

قلم اگر رای تست سرفکنم خود ز تیغ

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

از نفس گرم من عالمی افروخته

می نگرم هر کرا ز آتش من سوخته

داغ غم تو بدل موسم پیری رسید

صبح دمید و هنوز شمع من افروخته

بهر شهانست گنج خاص خودم آنکه هست

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶

 

عیب مکن جان من گرمی بازار نیست

بنده شایسته‌ام، خواجه خریدار نیست

باکه توان گفت این کز ستم او مرا

شکوه بسیار هست قوت گفتار نیست

طبیب اصفهانی
 
 
sunny dark_mode