×
صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
کرده بپا قامت نشسته قیامت
تا چه کند در قیامت آن قدر و قامت
خیز و برافراز قامت ای بت چالاک
بین ز قیامت شود چگونه قیامت
بر دهن او مگر بحرف و تبسم
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
هیچ شگفتی ز هر چه هست بعالم
نیست عجیبتر ز چشم خیره آدم
میخورد از روزگار نیش پیاپی
باز طمع زو کند بنوش دمادم
هر چه کم آری ز دهر خواهی از و بیش
[...]
صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر اول » بخش ۱ - دیباچه و مقدمه
هرچه نه پیوند یار بود بریدند
وآنچه نه پیمان دوست بود شکستند
صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر اول » بخش ۱ - دیباچه و مقدمه
ای بت صاحبدلان مشاهده بنما
کت همه بینند و خویشتن نپرستند