گنجور

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

رستنش از دامت احتمال ندارد

مرغ اسیریست دل که بال ندارد

آن قدر و رفتار بین که سرو خرامان

جلوه جان‌بخش این نهال ندارد

روی تو ماهست لیک در خم ابرو

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

دولت فقر آفت زوال ندارد

ای خنک آنکس که ملک و مال ندارد

گریه بود ترجمان آنکه زبانی

پیش تو هنگام عرض حال ندارد

چشم تر است آبیار کشت محبت

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵

 

در طلبت ساز و برک راه ندارد

هرکه بچشم و دل اشگ و آه ندارد

کیستم آن طالب فنا که چراغم

غم زدم سرد صبح‌گاه ندارد

خوش بسیه بختیم که روز و شب من

[...]

مشتاق اصفهانی