مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۹
دگرباره سر مستان ز مستی در سجود آمدمگر آن مطرب جانها ز پرده در سرود آمد
سراندازان و جانبازان دگرباره بشوریدندوجود اندر فنا رفت و فنا اندر وجود آمد
دگرباره جهان پر شد ز بانگ صور اسرافیلامین غیب پیدا شد که جان را زاد و بود آمد
ببین اجزای خاکی را که جان تازه پذرفتندهمه خاکیش پاکی شد […]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳۵
به ناز افراختی قامت فلکها در سجود آمد
زمی افروختی رخسار، آتش در وجود آمد
نمود این جهان بودی ندارد، بارها دیدم
من و تنگ دهان او که بود بی نمود آمد
که باور می کند از ما اگر مژگان تر نبود؟
که از حلوای بی دود تو ما را رزق دود آمد
نه تنها سیلی عشق تو ما را رو […]

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۸
ز هستی قطعکن گر میل راحت در نمود آمد
چو حیرت صاف ما در دست تا مژگان فرود آمد
نماز ما ضعیفان معبد دیگر نمیخواهد
شکستآنجا کهشدمحرابطاقتدرسجود آمد
چه دارد سیر امکان جز امید خاک گردیدن
درین حرمانسرا هرکس عدم مشتاق بود آمد
ز وضع زندگی طرفی نبستم جز به نومیدی
چه سازم این ندامتساز پر عبرت سرود آمد
به این عجزیکه در […]
