×
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۶
زنی بر دل ز مژگان زخم و داری ابروان پنهان
زهی شوخی که تیر اندازی و سازی کمان پنهان
تو مست خواب و من نظاره گر دزدیده در رویت
چو آن دزدی که گل چیند به باغ از باغبان پنهان
میان مردمان رسوا شدم از اشک خویش آری
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۸۸
مکن آزادگان را جستجو از این و آن پنهان
که باشد از سبکباری پی این کاروان پنهان
ز دشمن روی می کردند پنهان پیش ازین مردم
شوند اکنون ز وحشت دوستان از دوستان پنهان
به من در پره حرف سخت می گوید ملامتگر
[...]