گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶۸

 

نگاه آشنا در چشم او بیگانه می گردد

مسلمان کافر حربی درین بتخانه می گردد

درین محفل خبر از نور وحدت عارفی دارد

که بر گرد سر هر شمع چون پروانه می گردد

مشو از تیغ رو گردان که چون صدچاک گردد دل

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۹

 

خیال بت مرا بس در دل دیوانه می گردد

کند گر کعبه یاد خاطرم بتخانه می گردد

چه آمیزش بود با عشق جانان خودپرستان را

که اول آشنای او زخود بیگانه می گردد

فریب چشم مستی آنچنان برد اختیار از من

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
sunny dark_mode