گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹

 

ز سیما می شود روشندلان را مهر و کین پیدا

که در دل هر چه پوشیده است، گردد از جبین پیدا

نسازد پرده شب، گوهر شب تاب را پنهان

دل سوزان من باشد ز زلف عنبرین پیدا

چنین گر چاک سازد سینه ها را زلف مشکینش

[...]

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

ز بس آمد به نزدیکم، چو مژگانش نمی بینم

نباشد دور اگر گویم نشد آن نازنین پیدا!

مشو بیهوده بر روی زمین، جویای آسایش

که این گم گشته، چون گنج است در زیرزمین پیدا

قدح کف می گشاید تا رسد دستش به گلبرگی

[...]

طغرای مشهدی
 
 
sunny dark_mode