گنجور

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۶

 

دلا آن به که چون با خوب رویان همنشین باشی

نباشی غافل از ایام دوری دوربین باشی

مرا ای اشک هر دم پیش مردم می کنی رسوا

نمی خواهم ترا مطلق که در روی زمین باشی

مرا ای چرخ می خواهی کز آن مه دور گردانی

[...]

فضولی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۸

 

به دنیا پشت پا زن تا شه روی زمین باشی

وز آن دل کز جهانش کنده ای صاحب نگین باشی

قضا را نیست پروایی ز شادی و غم دلها

چرا تا می توان خرسند بود، اندوهگین باشی؟

در اندام تو صورت بسته از بس معنی خوبی

[...]

جویای تبریزی