×
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸۱
ز خون خویش تیغ دشمن من رنگ میگیرد
دلیر آن است کز دشمن سلاح جنگ میگیرد
نبندد صورت از یکرنگ دشمن، دوستی هرگز
ز عکس طوطیان آیینه من زنگ میگیرد
گرانی میکند بر دل مرا حرف سبکمغزان
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸۲
اگرچه رنگ میگیرد ز مه هرجا بود سیبی
از آن سیب زنخدان ماه تابان رنگ میگیرد
از ان سنگ ملامت نیست کم در ملک رسوایی
که هر دیوانهای آنجا عیار سنگ میگیرد
ز زندان پای بر مسند نهادن هست دلکشتر
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۷۶
(جنون از نشئه هشیاری من ننگ میگیرد
ز نور توبهام آیینه دل زنگ میگیرد)
(هلال عید در قلب شفق دانی چه را ماند؟
چو شمشیری که از خون شهیدان رنگ میگیرد)
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۷
ز اشکم غنچه در هرجا گلاب رنگ میگیرد
به خود کار شکفتن تا قیامت تنگ میگیرد
کسی فیض شهادت پیشتر از من نخواهد یافت
اگر قاتل به جرم عذرخواهی لنگ میگیرد
نوای خارج ساز جرس آهنگ میگیرد
[...]