گنجور

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳

 

به استغنات میرم سرو استغنا بلند من

که خوش راضیست از تو جان استغنا پسند من

سرت گردم به رقص آور دلم را گرم سویم بین

که نیک است از برای چشم بد دود سپند من

من این تار نگه را حلقه حلقه می‌کنم اما

[...]

وحشی بافقی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۳۰

 

نبندد دشمن آتش زبان طرف از گزند من

به فریاد آورد دریای آتش را سپند من

نهالی بود استغنا، زمین گیر گرانجانی

به اندک فرصتی سروی شد از طبع بلند من

به روی دوزخ خونگرم حرف سرد می گوید

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode