گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۷

 

جدا از آن شاخ گل صد داغ حسرت زین چمن بردم

همین گلها شکفت از عشق او رنجی که من بردم

ز آسیب خزان ای باغبان ایمن نشین اکنون

که بی او آه سرد از سایهٔ سرو و سمن بردم

به طرف باغ گو آهنگ عشرت ساز کن بلبل

[...]

بابافغانی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۵

 

ز خیل نغمه‌سنجان رفتم و طرز کهن بردم

صداع بلبل کج‌نغمه از طرف چمن بردم

نه زیب باغ کم شد نی بساط سبزه خالی شد

خس خشکی ز نزهتگاه سرو و یاسمن بردم

دگر در شهر از مستی و رسوایی نمی‌گنجم

[...]

نظیری نیشابوری
 
 
sunny dark_mode