×
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۲
ورای پرده جانت دلا خلقان پنهانند
ز زخم تیغ فردیت همه جانند و بیجانند
تو از نقصان و از بیشی نگویی چند اندیشی
درآ در دین بیخویشی که بس بیخویش خویشانند
چه دریاها که مینوشند چو دریاها همیجوشند
[...]
![مولانا](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/moulavi.gif)
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴
سَمَنبویان غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند
پریرویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند
به فِتراکِ جفا دلها چو بربندند، بربندند
ز زلفِ عَنبرین جانها چو بگشایند، بفشانند
به عمری یک نَفَس با ما چو بنشینند، برخیزند
[...]
![حافظ](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/hafez.gif)