گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷۵

 

خوش آن شبها که آن جان جهان مهمان من بودی

جراحتها که او کردی لبش درمان من بودی

گدایی می کنم ار وقت خوش را از در دلها

گه آن گنج روان در خانه ویران من بودی

نمی گردد فراموش از دلم پای نگارینش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱ - تتبع میر

 

اگر فرهاد و شیرین هر دو در دوران من بودی

یکی شرمنده از من آن یک از جانان من بودی

اگر مجنون به دشت عشق همراهم شدی یکره

به جان ز آشفتگی های دل ویران من بودی

مگو کز اشک در کوی وفا روید نهال وصل

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 
 
sunny dark_mode