گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹۳

 

بتا بر سرو می گویند خورشید روان داری

بر آن خورشید نرگس با سمن با ارغوان داری

چنین رویی که می گویند می خواهم که بنمایی

عجب دارم من این معجز مگر فی الجمله آن داری

چنان آوازه حسنت گرفت آفاق و انفس را

[...]

حکیم نزاری
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۹ - درتهنیت عید غدیر و منقبت حضرت امیر علیه السلام

 

الا ای خسروی خلعت که فر آسمان داری

بجوف ازآصفی گوهر محیط بیکران داری

زوصل خواجه خرم زی که عمر جاودان داری

چنین کاندر یکی دامن دو عالم را نهان داری

جیحون یزدی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲

 

امیرا منت ایزد را که ملک بیکران داری

درونی غیرت دریا و دستی رشک کان داری

ز برق تیغ روی خصم را چون زعفران داری

بظاهر پیر و در باطن یکی بخت جوان داری

نه تنها بخت داری معرفت داری بیان داری

[...]

ادیب الممالک
 
 
sunny dark_mode