گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

الا ای دلربای خوش بیا کامد بهاری خوش

شراب تلخ ما را ده که هست این روزگاری خوش

سزد گر ما به دیدارت بیاراییم مجلس را

چو شد آراسته گیتی به بوی نوبهاری خوش

همی بوییم هر ساعت همی نوشیم هر لحظه

[...]

سنایی
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸

 

کنارِ آب و پایِ بید و طبعِ شعر و یاری خوش

معاشر دلبری شیرین و ساقی گُلعِذاری خوش

الا ای دولتی طالع، که قدرِ وقت می‌دانی

گوارا بادَت این عِشرت که داری روزگاری خوش

هر آن کس را که در خاطر ز عشقِ دلبری باریست

[...]

حافظ
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰

 

شبی فرخنده و روزی همایون روزگاری خوش

کسی دارد که دارد در کنار خویش یاری خوش

دل از مهر بتان برداشتم آسودم این است این

اگر دارد شرابی مستیی ناخوش خماری خوش

خوشم با انتظار امید وصل یار چون دارم

[...]

هاتف اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰

 

دل هر کس به کاری خوش من و عشق نگاری خوش

که چون عشق نگاری خوش نباشد هیچ کاری خوش

چه خوش روزی بود خرم چه خرم روزگار خوش

که باشد دوستی از دوستی یاری ز یاری خوش

برآر امیدش ای امیدگاه من که خوش باشد

[...]

رفیق اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱

 

خوشا آن روزگار خوش که با من بود یاری خوش

جدا ز آن یار خوش دیگر ندیدم روزگاری خوش

نمیدانم به صید دل چه آمد آنقدر دانم

که در خون می تپد از شهسواری خوش شکاری خوش

نوید کشتنم آن شوخ امشب داده و دارم

[...]

سحاب اصفهانی
 
 
sunny dark_mode