گنجور

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

به جان آمد دلم تا کی دل، ای جان، بی دوا باشد

نگاهی کن به دل کاین یک نگاهم اکتفا باشد

اگر در وحدتم از کثرت حیرت نیم خالی

دهانت از تبسم تا فنای پر بقا باشد

ز جا برخیز تا طوفی کنم گرد سرت گردم

[...]

وفایی مهابادی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

میی کز وی بنای شادمانی ها به جا باشد

که گوید توبه از وی خاصه فصل گل روا باشد

دلم را غرق در دریای خون کردی نمی گویی

که شاید کشتی ما را خدایی ناخدا باشد

اگر غم سالها چار اسبه بر ملک دلم تازد

[...]

غبار همدانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode