گنجور

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵

 

عجب باشد تن از جان آفریدن

ز گل خورشید تابان آفریدن

میان چشمه خورشید تابان

لبی چون آب حیوان آفریدن

بهشتی بر سر سرو خرامان

[...]

همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

حدیث زلف و خال و چشم و ابرو

نگوید جز زبان عشق نیکو

به آب دیده غسلی ده نظر را

مگر بندند آب وصل در جو

که چشمی کاو هوا آلوده باشد

[...]

همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

گلستانی و ما مستان بویی

چه باشد گر بیابم آرزویی

چو از روی تو محروم است چشمم

سحرگه با صبا بفرست بویی

میان ما چو پیوندی‌ست جانی

[...]

همام تبریزی
 

همام تبریزی » مفردات » شمارهٔ ۲

 

سعادت با سلامت یار بادت

نگه‌دار حوادث کردگارت

همام تبریزی
 

همام تبریزی » مفردات » شمارهٔ ۳

 

از آن مجلس به صورت گرچه دور است

مخوان دورش که جانش در حضور است

همام تبریزی
 

همام تبریزی » مفردات » شمارهٔ ۱۳

 

به آن هم مفتخر هم مبتهج شد

دلش با انس و راحت ممتزج شد

همام تبریزی
 

همام تبریزی » مفردات » شمارهٔ ۳۳

 

نه آن پیوند دارد با تو جانم

که آید وصف آن اندر بیانم

همام تبریزی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode