گنجور

عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۹ - در هدایت یافتن در شریعت فرماید

 

بده جامی که خواهد سوخت جانم

نمایم راز با کل از نهانم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۹ - در هدایت یافتن در شریعت فرماید

 

چگونه سر توحیدش نخوانم

نظرداری تو در شرح و بیانم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۳ - در حقیقت سرّ منصور و دریافتن اعیان گوید

 

بجز حلاج چیزی می ندانم

که باوی گفتم و ازوی بخوانم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۳ - در حقیقت سرّ منصور و دریافتن اعیان گوید

 

یقین شد حاصلم کل بیگمانم

که از سرّ یقین شد کل عیانم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۶ - سؤال دیگر شبلی از منصور

 

تو وصل خود نما تا جان فشانم

بجان و سر ترا بیشک بخوانم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۶ - سؤال دیگر شبلی از منصور

 

ببخشا این زمان بر جسم و جانم

تو میگوئی کنون راز نهانم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۷ - جواب دادن منصور شبلی را

 

ندانم من که در کون و مکانم

حقیقت جسمم و هم نور جانم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۷ - جواب دادن منصور شبلی را

 

درون جمله اسرار نهانم

یقین من حاجت هرکس بدانم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۷ - جواب دادن منصور شبلی را

 

یکی ذاتست بیرون از مکانم

ز بالای صفات جاودانم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۷ - جواب دادن منصور شبلی را

 

مرا عشق است اینجا راز دانم

که میداند همه راز نهانم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۷ - جواب دادن منصور شبلی را

 

شده با کل همه جزء جهانم

نموداریست این عضو عیانم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۷ - جواب دادن منصور شبلی را

 

چو نقد خود نمودم بهر جانم

صور افتاد کل راز نهانم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۸ - در کشف اسرار و توحید کل گوید

 

منت منصورم ای جان جهانم

که اسرار توهم بر تو بخوانم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۹ - سؤال کردن سلطان بایزید از منصور از جان و جانان

 

چه باشد جان بگو تا باز دانم

که از دل خوار و سرگردان چوجانم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۹ - سؤال کردن سلطان بایزید از منصور از جان و جانان

 

سؤال قطره بود از راز جانم

بگو تا کل شود عین روانم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۰ - جواب گفتن منصور سلطان بایزید را قدس سره

 

چو من خورشید جمله عاشقانم

گهی پیداست جان گاهی نهانم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۰ - جواب گفتن منصور سلطان بایزید را قدس سره

 

منست او و منم ای شیخ جانم

در او گم گشت جان او شد جهانم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۰ - جواب گفتن منصور سلطان بایزید را قدس سره

 

چو این پرده حقیقت بردرانم

بدانی این زمان از بی نشانم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۰ - جواب گفتن منصور سلطان بایزید را قدس سره

 

ز وصف ذات خود هم خویش دانم

حقیقت نکتهٔ با تو بخوانم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۱ - در نموداری سر توحید به هر نوع

 

هر آنکس را که خواهم من برانم

هر آنکس را که میخواهم بخوانم

عطار
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۱۴
sunny dark_mode