گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

ز گیهان مر ترا خواهد به ناچار

ازیرا کش تو بردی دل به آزار

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

هم از گریه بماند و هم ز گفتار

بران بخشای کاو باشد چنین زار

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

همی گفت ای انوشین دایه زنهار

مکن جان مرا یکباره آوار

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

سخن دانی بسی هنگام گفتار

هنر داری بسی در وقت کردار

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

چنان چون تو مرا یاری درین کار

خدا بادا به هر کاری ترا یار

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

جوانمردی بکار آرد به کردار

که بی کردار ناخوبست گفتار

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

نگارستان و باغ و کاخ شهوار

مرا هستند همچون دوزخ تار

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

ز شب بینم بلا وز روز تیمار

فزاید بر دلم زین هردوان بار

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

شما را دیده ام در عشق بی یار

دو بیدل هر دو بیروزی از این کار

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

چو ویس ماه روی حور دیدار

شنید از دایه این وارونه گفتار

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

نه او بفریبدم هرگز به دیدار

نه تو بفریبیم هرگز به گه گفتار

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

زنان را گرچه باشد گونه گون چار

ز مردان لابه بپذیرند و گفتار

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

مرا کی دل دهد کردن چنین کار

که شرم خلق باشد بیم دادار

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

چو مهر آمد بباید ساخت ناچار

ببردن کام و ناکام از کسان بار

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

 

به چشمش روز روشن چون شب تار

به زیرش خز و دیبا چون سیه مار

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

 

نبرد جانت را از درد و آزار

نشوید دلت را از داغ و تیمار

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

 

خردمند از خرد جوید همه چار

به دست چاره بگذارد همه کار

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

 

سروش و بخت را چندین میازار

به گفتاری که باشد نا سزاوار

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

 

که رامین را به تو دیدم سزاوار

تو او را دوستگانی او ترا یار

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

 

به فریاد آمد از سختی دگر بار

مگر صد بار گفت ای دایه زنهار

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۹۵
sunny dark_mode