گنجور

ظهیر فاریابی » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

دلم چون بر سر زلف تو جان بست

برو عشقت در هر دو جهان بست

سر زلفت چو زین حالت خبر یافت

به قصد جان من جان در میان بست

تو را کاین رسم و آیین باشد ای جان

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

ز من چندان که می خواهی وفا هست

از این معنی بگو یک جو تو را هست؟

چه گویم وای دل گویی که جان کن

کنون هم از تو پرسم این وفا هست؟

سلامم را جوابی نیست از تو

[...]

ظهیر فاریابی
 
 
sunny dark_mode