گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۷

 

ایا شاهی که هر جا مسند عدل

نهادی ظلم از آنجا رخت برداشت

بداندیش تو ترکی بود یک لخت

ولی تیغ تواش یک لخت نگذاشت

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۲۳

 

دلا منشین درین ویرانه چون چغد

سوی مرغان قدسی آشیان پر

بود گیتی درختی سر به سر شاخ

ولی جمله سوی یک اصل رهبر

ز هر شاخی سوی آن اصل ره جوی

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۲۸

 

بسا اخ کز اخوت چون زند دم

دمش باشد چراغ عیش را پف

تف افکن بر رخ آن اخ که هرگز

نیفتد زین مناسب تر اخ و تف

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۲۹

 

بهشتی پیکری کز غایت لطف

سپاه نیکوان را بود سر خیل

سرآمد حسن او و دوزخی شد

فاغشی وجهه قطعا من اللیل

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۳۵

 

به دندان رخنه در پولاد کردن

به ناخن راه در خارا بریدن

فرو رفتن به آتشدان نگونسار

به پلک دیده آتش پاره چیدن

به فرق سر نهادن صد شتر بار

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۳۸

 

مشو مغرور حسن خوبرویان

به زلف دلکش و روی نگارین

کز اینها گیردت دل سال دیگر

چنان کامسال از خوبان پارین

جامی
 
 
sunny dark_mode