گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

بیا که روی تو خورشیدِ عالم‌افروز است

شبم ز روی تو چون روز و روز فیروز است

شد از جمال تو فیروز روز من وان روز

که خواستم شب و روز از خدای امروز است

شبم ز شعلهٔ شمع و چراغ مستغنی‌ست

[...]

۷ بیت
جامی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

علی الصباح نظر بر رخ توفیروز است

شب وصال توخوشتر ز روز نوروز است

عجب مدار که سوزم چوشمع سر تا پای

که آتش غم عشق رخ توجان سوز است

کمان و تیر چه حاجت تو را به روزشکار

[...]

۶ بیت
بلند اقبال