گنجور

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

بس است شمع قناعت چون مسکن ما را

چرا بمهر بود چشم روزن ما را

کشید خجلت بی برگی از خزان چندان

که کرد آب عرق سبز گلشن ما را

سیاه باد رخ مفلسی بهر دو جهان

[...]

۹ بیت
واعظ قزوینی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹

 

سری‌ نبود به وحشت‌ ز بزم‌ جستن‌ ما را

فشار تنگی دل‌ها شکست دامن ما را

چو اشکِ بی‌سروپایی، جنونِ شوق‌ که‌ دارد

ز کف نداد دویدن عنان دیدن ما را

رسیده‌ایم ز هر دم زدن به عالم دیگر

[...]

۱۱ بیت
بیدل دهلوی