گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۹

 

ز فرقت تو چه گویم چه ناتوان شده‌ام

ز قحط آب چمن چون شود چنان شده‌ام

زمان وصل تو چون زود همچو برق گذشت

ز نوک هر مژه من ابر خون‌فشان شده‌ام

ز بس که گشته‌ام از فکر آن میان باریک

[...]

جامی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۵

 

عجب شکسته‌دل و زار و ناتوان شده‌ام!

چنان که هجر تو می‌خواست، آنچنان شده‌ام

تو آفتابی و من ذره، ترک مهر مکن

که در هوای توام، گر بر آسمان شده‌ام

به گفت‌وگوی تو افسانه گشته‌ام همه‌جا

[...]

هلالی جغتایی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۸

 

به آشنایی چشم تو ناتوان شده‌ام

چو مو ضعیف ز سودای آن میان شده‌ام

خلیده در خم زلف تو ناخنش به دلم

منه ز دست، که با شانه همزبان شده‌ام

ز چاک سینه نفس بایدم کشید چو صبح

[...]

قدسی مشهدی
 
 
sunny dark_mode