گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶

 

توانگران که به جنب سرای درویشند

مروت است که هر وقت از او بیندیشند

تو ای توانگر حُسن، از غنای درویشان

خبر نداری اگر خسته‌اند و گر ریشند

تو را چه غم که یکی در غمت به جان آید

[...]

سعدی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۷

 

مرا ز دوستی دوست دشمنان بیشند

اگرچه دوست نباشند دشمن خویشند

تو شاه عالمیانی و من گدای درت

شهان ز حال گدایان خود بیندیشند

مزن به تیغ جفا دلبرا مرا زین بیش

[...]

جهان ملک خاتون
 
 
sunny dark_mode