گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲

 

چنان غم تو به آزار جان ما گستاخ

که با رخ تو کند خوی آشنا گستاخ

قبای ناز چو پوشی بعد ازین یاد آر

که می گشاد کسی بند این قبا گستاخ

نهال قد تو را رشک شاخ گل گفتم

[...]

عرفی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

وزید بر سر زلف کجت صبا گستاخ

مکن چنین به خود این هرزه‌گرد را گستاخ

چو با خیال تو بزمی کنم به خلوت دل

نفس به سینه نیارد نهاد پا گستاخ

شهید زهر نگاهی شدم بگو زنهار

[...]

فیاض لاهیجی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۹۶

 

مرو مرو ببرش این چنین دلا گستاخ

نموده ترک ادب میروی کجا گستاخ

اگر چه آمدن و رفتنت ز گستاخیست

بروبرو ببرش بیش از این میا گستاخ

ادب بورز وز گستاخیش مرو در پیش

[...]

نورعلیشاه
 
 
sunny dark_mode