گنجور

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۱۲

 

منِ غریب که در هجر یار می‌گریم

همی‌نشینم و تنها و زار می‌گریم

ز سوز گریه من جان خلق می‌سوزد

بدین صفت که منِ سوگوار می‌گریم

اگر چو شمع بمیرم به روز غم چه عجب

[...]

جلال عضد
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳

 

گهی که در غم آن گل‌عذار می‌گریم

به صورت ناله چو ابر بهار می‌گریم

ز چرخ می‌گذرد های‌های گریه من

شبی که بی‌مَهِ خود زار زار می‌گریم

چه سود منع من ای هم‌نشین چو می‌دانی

[...]

فضولی
 
 
sunny dark_mode