×
شاطر عباس صبوحی » غزلیات ناتمام و اشعار پراکنده » زلف تو
چو سوخت خال تو دل، عاشقان، یکدله را
به باغ لاله دگر خورد داغ باطله را
ز کاروان جنون دل گرفت و داد به زلف
شریک دزد ببین و رفیق قافله را
دلم به زلف تو، بر ابروی تو سجده کند
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات ناتمام و اشعار پراکنده » تصویر
مصوّر آمد و روی تو را چو ماه کشید
قلم چو بر سر زُلفت رسید، آه کشید
چو دید چاه زنخدان دلفریب تو را
دوباره یوسف بیچاره را به چاه کشید
کمان ابروی ناز تو را به آن سختی
[...]