گنجور

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰

 

زهی رفیع جنابی که درگه عالیت

سپهر را به بسیط زمین تشکل کرد

عروسی معنی طبعم بعقد نظم نداد

که جز بزیور مدح تواش تحمل کرد

رهی بخواستن قطعه از جناب تو دوش

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷

 

اگرچه مردنم از رشک دشمن آسان شد

ولی جداییم از دوست مشکل است هنوز

ببست و کشت به سد خواریم فکندو ببست

مرا امید ترحم ز قاتل است هنوز

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۱

 

گرفتم اینکه بدان لب نباشدم سخنی

تو خود نپرسی جانم بلب رسید از چه

بحیرتم که چرا خواجه ام بهیچ فروخت

اگر غلام نمیخواست میخرید از چه

نشاط اصفهانی
 
 
sunny dark_mode